عشقم

☆کـــلـــــــــღــــــــــبه تــــنــهآیــیــ☆


هی رفیق . . .
زیادى خوبى نکن !!!
انسان است، فراموشکار است !!!
از تنهایى اش که در بیاید تنهایى ات را دور میزند !!!
پشت مى کند به تو , به گذشته اش !!!
حتی روزى میرسد که به تو میگوید: شما...؟

-ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
قانـــــــون طبیعت است:

کسی که راحت تو رو میذاره زیر پاش و میــــــره ،
دو قدم جلــــــوتر زیر پــــــای کسی دیگه ای له میشه...!!
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

این روزها انقدر حالم خرابه که حتی اگه خدا هم بیاد بگه باهات قهرم میگویم هر طور راحتی

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

آقايون عزيز!
اون دختري كه
وقتي سيگار ميذاري تو دهنت ازت بر ميداره
وقتي بغض مردونه ميكني اخم ميكنه
وقتي بخاطرش دعوا ميكني كلي قربون صدقه ات ميره
وقتي غرورت ميشكنه با لبخند از اول ميسازش
وقتي ميترسه آروم بهب ميفهمونه
وقتي ماشينت رو ميفروشي ميگه:بريم بياده روي
را بايد قاب كني بذاري رو 4 ضلع قلبت
وفتی ...... میکنی بازم قبولت داره ....

-ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

خوشبختی يعنی داشتن کسی که وقتی حالت رو پرسيد بتونی بهش بگی خوب نيستم ، بدون اینکه ترس از بی حوصلگیش داشته باشی

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

حتی اگر درمیان مردمان این شهر شلوغ یک نفر تو را بفهمد کافیست
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

تو کنار اون خوشی ، حرفی نیست...
منو داری میکـُشی ، حرفی نیست...
رفتـــــــنو بهونه کُن ، حرفی نیست...
باز منو دیوونـــه کُن ، حرفی نیست...

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

نباید شیشه را با سنگ بــــــازی داد ...
نباید مست را در حال مستی ، دست قاضـــــــــــــــی داد ...
نباید بی‌ تفاوت !
چترِ ماتــــــــــــم را ...
به دست خیسِ بــــــــــــاران داد ...
کبوتر‌ها که جز پـــرواز ، آزادی نمی‌خواهند !
نباید در حصارِ مـــــــــیله‌ها ، با دانــــــه ی گندم ، به او تعلیمِ مانـــــــــدن داد ... !

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

هر چقدر هم که در فهماندن خودت به دیگران تلاش کنی...
باز هم تو را آنطوری که خودشان دوست دارند می فهمند!

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

خدآیــا
دلم آرامش میخوآهد
یک آرامش دآئمی
نـــه از آن آرامشهآی قبل
طــوفان..

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ





[ بازدید : 255 ] [ امتیاز : 3 ] [ نظر شما :
]

+ نوشته شده در پنجشنبه 29 اسفند 1392 ساعت 1:00 توسط bita | [ ]


جدایی شیرین




موضوعات: جدایی شیرین,

[ بازدید : 258 ] [ امتیاز : 4 ] [ نظر شما :
]

+ نوشته شده در چهارشنبه 28 اسفند 1392 ساعت 23:13 توسط bita | [ ]


داستان عاشقانهღعلی ومریمღ


سلام اینبار میخوام موضوعی رو براتون بگم که دختری از خوزستان به اسم ریحانه برام فرستاد که من خودم تحت تاثیریرش قرار گرفتم.

داستان واقعی ، دخترخاله و پسرخاله ای بودن که از بچه گی با هم بزرگ شدن و اسمشون رو هم بوده واسه ازدواج دختره اسمش مریم بوده پسره هم جواد ، جوادو مریم خیلی همدیگه رو دوست داشتن جوری که هر روز باید همدیگه رو میدیدن جواد همیشه مواظب مریم بود و اگه کسی مریمو اذییت می کرد اون پشتشو میگرفت حالا هر کی باشه چه مادر مریم چه پدر یا داداشش باشه یه دفه خانوم معلم مریمو تنبیه کرده بود جواد هم فهمیده بود و معلم مریمو با سنگ زده بود ، اگه پارک میرفتن باید با هم میرفتن اگه جواد میرفت تو مغازه چیزی بگیره برا مریم هم میگرفت حتی عروسک هم براش میخرید مریم هم همینطور ، هیچکدومشون هم پولدار نبودن و در یک سطح بودن ، این دوتا با هم بزرگ شدن و دبیرستانو با هم تموم کردن و اینجا بود که طرز فکرها عوض میشه و سختیهای زندگی رو درک میکنن طوری که رو عشقهاشون هم تاثیر میذاره مریم دختر قشنگی شده بود جواد هم واسه خودش مردی شده بود جواد هم کار میکرد هم درس میخوند مریم هم محکم درس میخوند تا دانشگاه قبول بشه از قضا مریم دانشگاه قبول شد ولی جواد قبول نشد اینجا بود که دانشگاه بین دو تا عاشق فاصله انداخت قرار شده بود بعد از دبیرستان عقد کنن ولی مریم هی عقدو عقب مینداخت

جو دانشگاه رو مریم و دوست داشتنش تاثیر گذاشته بود هر موقع از دانشگاه بر میگشت و جواد میرفت پیشش یا میگفت خسته ام یا درس دارم یا به بهونه های مختلف جوادو بی محل میکرد تا یک سال جوادو دور داد تا اینکه تو جمع جلو همه گفته بود من قصد ازدواج ندارم و بهتره جواد بره زن بگیره و فکر منو از سرش بیرون کنه اصلا کسی باورش نمیشد مریم بتونه همچین حرفی بزنه جواد بلند شده بود گفته بود مریم تو این حرفو جدی زدی؟ مریم هم گفته بود پسرخاله من تا دانشگاهو تموم کنم چهارسال طول میکشه بهتره به فکر دختر دیگه ای باشی این برا هر دومون بهتره جواد گفته بود شوخی رو دیگه بس کن مریم هم گفته بود من هیچوقت انقد جدی نبودم جواد گفته بود نکنه من کاری کردم که ناراحت شدی؟ اونم گفته بود تو کاری نکردی من بدرد تو نمیخورم اینو گفته بود و از خونه زده بود بیرون جواد رفته بود دنبالش و تو خیابون با هم دعوا کرده بودن جواد بهش گفته بود تو چت شده؟ چرا بیربط حرف میزنی؟ این بازیو تمومش کن و برگرد من نمیتونم بدون تو زندگی ولی قلب رئوف و نازک مریم از سنگ شده بود به جواد گفته بود اگه ادامه بدی خودمو می کشم جواد با گریه گفته بود کی مریم قشنگ و مهربون منو از من گرفته؟ مریم گفته بود کسی نگرفته ما مال هم نبودیم و اون موقع بچه بودیم و عشق چیز پوچ و بی فایده است و حالا پول حرف اول رو می زنه جواد گفته بود خب منم پول دار میشم منم میرم دانشگاه مریم هم گفته بود ما به درد هم نمی خوریم و دیگه هیچ وقت سراغ من نیا ، بعد از این هر کاری پدر و مادر هردوشون کردند که مریم راضی بشه مریم زیر بار نرفت که نرفت این وسط جواد خودشو باخته بود و رفته بود سراغ قرص های روان گردان برای آروم کردن خودش درسشو ترک کرده بود و کارش شده بود مصرف قرص. مریم هم که اصلا به فکر جواد نبود ، مریم بعد از دو سال از دانشگاه با پسر دیگه ای ازدواج کرد که مهندس بود حالا جواد عشق خودشو میدید که با پسر دیگه ای داره می ره گردش و ازا ینی که هست بدتر میشد اینجا بود که پدر مادر جواد اونو برده بودند به یک مرکز درمان و جواد خودش هم تصمیم گرفته بود دیگه به مریم فکر نکنه و زندگیشو دوباره درست کنه بعد از تقریبا چند ماه جواد سلامتی خودشو به دست اورد و درسشو دوباره شروع کرد و درس میخوند برا کنکور دیگه کار نمی کرد و فقط درس میخوند انگیزه هاش چندبرابر شده بودند ( اینایی که میگم تو چند سال اتفاق افتاده بود و منی که دارم می نویسم خودم احساساتی شدم سرنوشت چه کارایی که با آدم نمیکنه) بعد از امتحان کنکور جواد مهندس عمران قبول شده بود و دیگه زندگیش از این رو به اون رو شده بود جواد قرص خوار با توکل به خدا و اراده محکم و کمک پدر و مادر و دکترا سالم شده بود و برا خودش شده بود مهندس جالب تر این این بود که شوهر مریم فردی چشم چرون و شکاک بود و همش چشمش دنبال دخترای مردم بود و اجازه نمیداد مریم که به خونه پدر و مادرش حتی بره همیشه گوشی مریمو چک میکرد حتی چند بار مریمو زده بود درسته که شوهرش پولدار بود ولی نه از پولش بهره می برد و نه از وجود خودش شوهرش چون خودش خراب بود به زنش هم شک می کرد مریم چون به جواد پشت کرده بود و با عشقش بازی کرده بود همش میگفت حقمه باید سرم بیاد وقتی به کارایی که با جواد تو بچگی هاشون کرده بود وقتی به دوست داشتنی هایی که بینشون بود فکر میکرد آرزوی مرگ میکرد که چرا اینقدر در حق جواد بد کرده ولی روش نمی شد که از شوهرش جدا بشه چون همه بهش زخم زبون می زدند آخر نتونست طاقت بیاره و به شوهرش گفته بود من نمیخوام دیگه باهات زندگی کنم مریم با چشمی پر از اشک و خون برگشته بود خونه پدر و مادرش و آخرش از شوهرش جدا شد حالا خوبه که بچه دار نشده بود ولی روحیشو به کلی از دست داده بود دانشگاهشو هم تموم نکرده بود بعضی موقع ها درس میخوند ولی مگه زخم زبون مردم میزاشت درس بخونه و راحت باشه جواد هم از حالش باخبر شده بود و یک روز رفت دیدنش و خیلی عادی و رسمی ولی روش نشد با جواد روبرو شه بخاطر همین جواد رفته بود تو اتاقش و احوالشو پرسیده بود مریم هم گفته بود حالی واسم نمونده که ازش بپرسی بعد گفته بود اومدی اینجا که زجرکشم بکنی؟ آره من احمقم بی شعورم ، اصلا هر چی دلت میخواد بگو جواد هم گفته بود نه من دیگه از دستت ناراحت نیستم تو خواستی زندگی خودتو بکنی من اشتباه کردم که مزاحت می شدم عشق چیز پوچ و بی فایده است این حرف مریمو داغون کرد بعد بهش گفته بود که خودشو ناراحت نکنه و میتونه زندگیشو دوباره شروع کنه و دوباره باطراوت بشه فقط اراده میخواد و توکل به خدا اینو گفته بود و خواسته بود بره ولی مریم مانع شده بود و نذاشته بود یقه شو گرفته بودو بهش گفته بود من تو رو میخوام من اشتباه کردم من بچه بودم گول اطرافیانمو خوردم بخدا هنوز عاشقتم جواد که از شرم و خجالت قرمز شده بود زبونش بند اومده بود و همینجوری نگاش میکرد بعد مریم گفته بود بیا ببین همش از تو نوشتم و خاطرات بچه گیمون بعد دفتر خاطراتشو آورده بود و به جواد نشون داده بود جواد که اشک از چشماش جاری شده بود بهش گفته بود من اگه دوستت نداشتم هرگز پامو اینطرفا نمیذاشتم فقط دنبال یک فرصت میگشتم که بهت بگم منم هنوز عاشقتم و هر کاری کردی رو فراموش میکنم تو مریم کوچولو و قشنگ خودمی بعد بهش گفته بود همین امشب میام خواستگاریت تا دیگه برای همیشه مال خودم بشی مریم از بس گریه کرده بود دیگه اشکی براش نمونده بود و باورش نمیشد جواد بخشیدتش و هنوز دوسش داره بعد از چند ساعت حرف زدن جواد تدارک خواستگاری رو چیده بود و مریمو برای همیشه به ازدواج خودش دراورده بود.این هم داستان پر ماجرای جواد و مریم ولی مردایی مثل جواد کم هستن و پول وعشق دو چیز جدا از هم هستن پس هیچ وقت دچار اشتباه نشید.




برچسب ها: عکس عاشقانه , داستان عشق , داستان گریه دار ,
[ بازدید : 243 ] [ امتیاز : 4 ] [ نظر شما :
]

+ نوشته شده در يکشنبه 3 فروردين 1393 ساعت 21:10 توسط bita | [ ]


وقتی یک دختر...


وقتي يک دختر حرفي نميزند

ميليونها فکر در سرش مي گذرد


وقتي يک دختربحث نميکند

عميقا مشغول فکر کردن است


وقتي يک دختربا چشماني پر از سوال به تو نگاه ميکند

يعني نمي داند تو تا چند وقت ديگر با او خواهي بود


وقتي يک دختر بعد از چند لحظه در جواب احوالپرسي تو مي گويد: خوبم يعني اصلا حال خوبي ندارد


وقتي يک دختر به تو خيره مي شود

شگفت زده شده که به چه دليل دروغ مي گويي


وقتي يک دختر سرش را روي سينه تو مي گذارد

آرزو مي کند براي هميشه مال او باشي



وقتي يک دختر هر روز به تو زنگ مي زند

توجه تو را طلب مي کند


وقتي يک دختر هر روز براي تو [اس ام اس] مي فرستد

يعني ميخواهد تو اقلا يک بار جوابش را بدهي


وقتي يک دختر به تو مي گويد دوستت دارم

يعني واقعا دوستت دارد


وقتي يک دختر اعتراف مي کند که بدون تونمي تواند زندگي کنديعني تصميم گرفته که تو تمام آينده اش باشي



وقتي يک دختر مي گويد دلش برايت تنگ شده

هيچ کسي در دنيا بيشتر از او دلتنگ تو نيست


لحظه ی با تو بودن...

عشق یعنی راه رفتن زیر باران

عشق یعنی من می روم تو بمان

عشق یعنی آن روز وصال

عشق یعنی بوسه ها در طوله سال

عشق یعنی پای معشوق سوختن

عشق یعنی چشم را به در دوختن

عشق یعنی جان می دهم در راه تو

عشق یعنی دستانه من دستانه تو

عشق یعنی همیشه دوستت دارم تورو

عشق یعنی می برم تا اوج تورو

عشق یعنی حرف من در نیمه شب

عشق یعنی اسم تو واسم میاره تب

عشق یعنی انقباضو انبساط

عشق یعنی درده من درده کتاب

عشق یعنی زندگیم وصله به توست

عشق یعنی قلب من در دست توست

عشق یعنی عشقه من زیبای من

عشق یعنی عزیزم دوستت دارم



موضوعات: این عشقه,

[ بازدید : 280 ] [ امتیاز : 3 ] [ نظر شما :
]

+ نوشته شده در 29 اسفند 1392 ساعت 14:53 توسط bita | [ ]


آرامـــــــــــــش میـــــخوآهـــم


خدایا... آرامش میخواهم ... !!! باز شعله افتاده برجانم ... !! می دانم آتش درونم را می بینیپس چرا خاموشم نمی کنی ؟!! خدایا .... چرا خاکسترم را تا ریشه می دواند سبز شود می سوزانی ؟؟؟ تلخ است خنده شیرینم به درک این پایانخدایا خداوندا ... !!! این روزها مراتا پایان شب با خودتت ببراین شبها برایم سخت در گذر است ...!!! گاهی پیش از غروب خورشیددر خودم تاریک میشومخدایا آرامم کن... !!! در این نا کجا آباد پراز تنهایی... !!!سخت بیمار حسرتهای فروخورده شده امدلم عشق میخواهد... !!! افسوس گرمای وجودم یخ بسته استاز سردی احساس آدمها...!!!

♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡



موضوعات: این عشقه,

[ بازدید : 250 ] [ امتیاز : 4 ] [ نظر شما :
]

+ نوشته شده در جمعه 1 فروردين 1393 ساعت 19:28 توسط bita | [ ]


عشقانه


┈┈┈┏┓┈┈┈┈┈┈┈┈┈┈┈
┈┈┈┣┫┈┈┈┈┈┈┈┈┈┈┈
┈┈╭╯╰╮┈┏━┓┈┏━┓┈┈
┈┈┃╭╮┃┈┣━┫┈┣━┫┈┈
┈┈┃┣┫┃┈╰┳╯┈╰┳╯┈┈
╲╲┃┗┛┃╲╲┃╲╲╲┃╲╲╲
╲╲╰━━╯╲╲┻╲╲╲┻╲╲╲
هی رفیق بزن به سلامتیه روزی که به احترامم مشکی میپوشی...
اگه گذرت خوردو دلت هوامو کرد میای دیدنم...
بغل میکنی سنگ قبریو که زیره افتاب شدید سنگاش داره وا میره...
نگاه میکنی اسمیو که همیشه اول تمام خاطراتو پیامات بود...
اشک میریزی...
دلتنگ میشی...
میبوسیمو میگی..
کااااش بودی، بهت احتیاج دارم
♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡





[ بازدید : 251 ] [ امتیاز : 4 ] [ نظر شما :
]

+ نوشته شده در پنجشنبه 29 اسفند 1392 ساعت 13:04 توسط bita | [ ]






[ بازدید : 226 ] [ امتیاز : 4 ] [ نظر شما :
]

+ نوشته شده در پنجشنبه 29 اسفند 1392 ساعت 1:06 توسط bita | [ ]